پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

بچه ها!

جفت بچه هارو بردیم دکتر ! پسرخان برای کم اشتهایی... ن ببخشید بی اشتهایی!!! ب دکتر گفتین ک از 24 ساعت شبانه روز یه وعده غذایی میخوره بروووو تا 24 ساعت بعد اونوخ این وعععده غذایی هم ینی یه ساندویچ پنیر!!! ممی در خلقت این بشر متعجب شد دکتر و بعد ازمایش و ایت حرفا گفت ککم خونی زیاد داره و قرص اهن نوشت روزی یه دونه  حالا دیشب اولین قرصو خورد و چشمتون روز بدنبینه از صدای نفس نفس های عجیب غریبش بیدارشدم دیدم خدایا دااااغ داغه . دکتر گف ممکنه! تب کنه چون بدن بچه فعالیت زیادی باید بکنه براجذب اونقد اهن ! خلاصه ک بین بچه ها نشستم و تا خود صبح پاشویه کردم شیر دادم ! پارچه خیس کذاشتم رو دست وپای این اونو عوض کردم! شیاف گذاشتم برااین مجددا اونو شی...
26 دی 1393

واکسن دوماهگی پرنیا

دیروز یعنی7/دی ماه/93 واکسن دوماهگی دخترمو زدیم و وارد ماه سوم زندگیش شد. ازهمون لحظه تا همین لحظه!!! هم من رسما پدرم دراومده و پاهام فلج شده . امروز دیگه بهتره دخترکم و ایشالا که تاشب خبری از درد نباشه عزیز دلم .  تا15 روزگی یه خانوم به تمام معنا بودی و شیر میخوردی و میخابیدی ولی بعدش کولیک و دلدرد شروع شد . شیرمامانی زیاد و چرب هستش و شما خیلی شیک دلدرد میشی و گریه . خیلی سعی میکنم مراعات کنم چیزای نفاخ نخورم مثل اب عرق نعنا بخورم و این چیزا . شبا گاهی تا 3 بیداری! بیدار و گریه و نق نق و من شبا رو به زور صبح کردم و روزا روبه زور شب . امیدوارم بابزرگترشدنت دردات کمتر شه و گریه هاتم چون جیگرمون کباب میشه بادیدن گریه و ناله ات.  ...
8 دی 1393

تولد 6سالگی پسرکم

پسرکم تو اون کسی هستی که اولین تجربه ی مادر شدن روبهم دادی. اولین تکونهای یک جنین .اولین لگدها. اولین لبخند میوه ی دلم . و هزاران اولین دیگه. روزهام با تو قشنگ شدن و شبهام با تو شیرین. برای من تو همیشه ی همیشه یک اولین هستی پاره ی تنم. از خدابرات بهترینها رو آرزو میکنم . بزرگ شدنت مبارک عزیز دلم 17 آذر93 تولد 6سالگی پویا به روایت تصویر خودتون میدونین با همچین وروجکی نمیشه تولد گرفت! ولی من دیگه به پویا قول مردونه! داده بودم و کاریش نمیشد کرد این شدکه بدون کمک دست شروع بکار شدم و یه تولد در حدی که نه خیییلی اذیت بشم و پویا هم راضی باشه گرفتیم براش. پذیراییمون سالاد الویه بود که ساندویچ کرده بودیم و همونطور که مهمونا نشس...
6 دی 1393
1